سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نور


ساعت 3:26 عصر شنبه 87/9/30

پاداش برزخى روضه خوانى

یکى از علماى بزرگ که تازه از نجف اشرف به وطنش برگشته بود و بسیار دوست مى داشت که به مجالس روضه خوانى و عزادارى حضرت سیدالشهداء علیه السلام حاضر شود. مى گفت :روزى به مجلس روضه خوانها رفتم . آنها قبل از آن که روضه را شروع کنند مزاح زیادى کردند که من خوشم نیامد. در میان آنها  سید  روضه خوانى بود که بیشتر از همه مزاح مى کرد و من از او بیشتر متنفر بودم .تصمیم گرفتم دیگر به مجلس آنان نروم . شب در عالم رؤ یا دیدم قیامت برپا شده است و مردم دسته دسته از پل صراط مى گذرند و به بهشت مى روند. وقتى من خواستم از صراط بگذرم ، دیدم آن را طورى ساخته اند که به هیچ وجه نمى توان از آن گذشت و به نظر مى رسید غیر قابل عبور است . ولى همان  سیدى   که در مجلس روضه خوانى زیادتر مزاح مى کرد از آن طرف صراط پرواز مى کند و خود را به این طرف مى رساند. بعضى از افراد را انتخاب مى کند و آنان را در بغل مى گیرد و پرواز مى کند و از صراط عبورشان مى دهد و به بهشت مى رساند. من هم دست به دامن او شدم و گفتم : اگر مرا هم از صراط ببرید متشکر خواهم بود.
او هم مرا بغل گرفت و با یک حرکت از صراط عبور داد و آن طرف صراط گذاشت و گفت : آن طرف را نگاه کن ، آنها درهاى بهشت است .به طرفى که او اشاره مى کرد نگاه کردم ، دیدم بهشت درهاى زیادى دارد که در پشت بعضى از آنها ازدحام جمعیت زیاد بود ولى پشت یکى از آنها بسیار خلوت به نظر مى رسید. آن  سید  گفت : چون تو عالم و مجتهدى باید از آن در وارد بهشت شوى . باز به آن درى که او اشاره کرد نگاه کردم دیدم پشت آن در، صف طولانى از علما بسته شده است و در هر چند ساعت فقط یک نفر را صدا مى زنند.گفتم : آیا ممکن است از آن درى که خلوت تر مى باشد وارد بهشت شوم ؟ گفت : نه ، آن در، متعلق به حضرت سیدالشهداء علیه السلام است و مخصوص روضه خوانها مى باشد. اگر تو هم روضه خوانده باشى مى توانم ترا از آن در ببرم . گفتم : نه ، متاءسفانه این توفیق را تا به حال نداشته ام . گفت : پس راهى براى شما وجود ندارد باید از همان در شلوغ وارد بهشت شوى .گفتم : خواهش مى کنم ، براى من کارى بکن . سید مقدارى فکر کرد و گفت : بیا همین گوشه بنشینیم ، من مستمع مى شوم و تو هر طور که مى توانى روضه اى بخوان تا ترا از آن در، ببرم و به حضرت امام حسین عرض کنم : تو هم روضه خوان هستى .گفتم : بسیار خوب . همان گوشه نشستم و روضه اى خواندم و او گریه مى کرد. بعد گفت : حالا بیا با هم از این در، وارد بهشت شویم . او دست مرا گرفت وارد بهشت کرد. وقتى وارد شدم دیدم آن طرف ، بهشت تختى گذاشته و حضرت امام حسین علیه السلام روى آن نشسته و دفتر بزرگى در مقابلشان گذاشته است و آن حضرت اسامى روضه خوانها را در آن دفتر ملاحظه مى فرمایند.بالاخره  سید  جلو رفت و گفت : قربانت گردم این بار هم یک روضه خوان آورده ام . حضرت امام حسین علیه السلام رو به من کرد و فرمود: اسمت چیست ؟گفتم : شیخ  رمضان على  ، حضرت دفتر را نگاه کرد سپس سرشان را بالا نمود و رو به آن سید کرد و فرمود: ما روضه خوانى به این اسم نداریم .آن  سید  گفت : یا جدا، به جان خودتان قسم مى خورم خودم روضه اش را گوش داده ام و او براى من روضه خوانده است .حضرت امام حسین علیه السلام تبسمى فرمود و گفت : بسیار خوب به خاطر تو وارد بهشت شود، مانعى ندارد.آن عالم بعد از خواب ، مقید بود که هر طور ممکن است در مجالس ‍ روضه خوانى برود و روضه بخواند و نام خود را در زمره روضه خوانها قرار دهد.

دارالسلام نورى ، ج 1، ص 63

 


¤ نویسنده: حسین

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
10
:: بازدید دیروز ::
16
:: کل بازدیدها ::
93532

:: درباره من ::

نور


:: لینک به وبلاگ ::

نور

:: آرشیو ::

دی 1387
آذر 1387
بهمن 1387
فروردین 88

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

یادداشتها و برداشتها
نور
هدیه
سودابه
ابن یاسین
عشق صورتی
کوهنوردی
تسنیم
پرواز
تنها ستاره ام توی آسمون ....
پرسش مهر 9
قلم من توتم من است . . .
منتظران دل شکسته
اندیشمک - AnDiShMaK
دانشجو
من همان بهار عاشق ، یعنی پاییـــــــــــــــــزم
چشمای خیس من
گمگشته

:: لوگوی دوستان من::





































::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::